روزگاری بود میوه اش فتنه،خوراکش مردار، زندگی اش آلوده،
سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند.
تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها می سترد.
تاریکی در اعماق وجود انسان زوزه می کشید
و دخترکان بی گناه در خاک سرد، زنده به گور می شدند
و در این هنگام بود که محمد صلی الله علیه و آله بر چکاد کوه نور ایستاد
و زمین در زیر ژاهای او استوار گردید.
آن شب ،شب 27 ماه رجب بود.
محمد صلی الله علیه و آله غرق در اندیشه بود
که صدایی گرم و گیرادر غار پیچید:
بخوان!
بخوان به نام پروردگارت که بیافرید،
آدمی را از لخته خونی آفرید،
بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است
همو که با قلم آموخت
و به آدمی آنچه را نمی دانست آموخت....
عید مبعث خجسته باد