علل الشرائع - به نقل از ربیع،حاجب منصور عباسی - :
روزی امام صادق علیه السلام به مجلس منصور در آمد، در حالی که مردی هندی نزد او بود و طب میخواند،خواندن را به پایان برد،
به امام صادق علیه السلام گفت : ای ابوعبدالله! آیا از آنچه همراه دارم چیزی میخواهی؟
فرمود: « نه؛برتر از آنچه داری به همراه دارم».........
آنگاه فرمود: اینک بگو من به طب آگاه ترم یا تو ؟
گفت: تو نه،بلکه من.
امام صادق علیه السلام فرمود: آیا از تو چیزی بپرسم؟ گفت:بپرس
فرمود:ای هندی به من بگو که
چرا در سر ، رخنه ها و لایه هاست؟گفت: نمیدانم
چرا موها در بالای سر قرار دارد؟ نمیدانم
چرا پیشانی از مو تهی است؟ نمیدانم
چرا پیشانی دارای چین و چروک است؟ نمیدانم
چرا ابروها در بالای چشم ها قرار دارند؟ نمی دانم.
چرا چشم ها همانند بادام قرار داده شده اند؟ نمی دانم.
چرا بینی در میان دو چشم قرار داده شده است؟ نمی دانم.
چرا سوراخ بینی در پایین آن است؟ نمی دانم.
چرا لب و سبیل، در بالای دهان قرار داده شده است؟ نمی دانم.
چرا دندانهای پیشین تیز است ، دندانهای جانبی پهن است
و دندانهای نیش بلند تراست؟ نمی دانم.
چرا ریش برای مردان قرار داده شده است؟ نمی دانم.
چرا کف دستان از مو تهی است؟ نمی دانم.
چرا ناخن و مو فاقد حیات است؟ نمی دانم.
چرا قلب، همانند دانه صنوبر است؟ نمی دانم.
چرا ریه دو پاره است و حرکت آن، تنها در جای ثابت خویش قرار داده شده است؟ نمی دانم.
چرا کبد، قوس دار است؟ نمی دانم.
چرا زانو به عقب تا می خورد؟ نمی دانم.
چرا کف پا دارای گودی است؟ نمی دانم.
در این هنگام امام صادق علیه السلام فرمود: اما من می دانم.
آن مرد گفت: پس خود پاسخ ده.